جام کوردی، سید سوران حسینی - گاهی روزگار مردانی میآفریند که بودنشان وزنی فراتر از یک نام دارد؛ مردانی که نفسشان جانبخش سرزمین است و صدایشان پژواکی از دردها و امیدهای مردمان.
میآیند تا پل باشند میان گذشته و آینده، تا قلمشان چراغی شود برای تاریکیها و حضورشان مایهی دلگرمی خلق.
رفتارشان ساده است، اما اثرشان ژرف؛ نگاهشان انسانی است، اما رسالتشان ملی.
و چون پرندهای که در آسمان بیمرز پر میکشد، یادشان از مرزهای جغرافیا فراتر میرود و در حافظهی تاریخ خانه میسازد.
ناصرخان کانیسنان از همین دست مردان بود؛ ناصری که تنها یک فرد نبود، بلکه معنای یاری و یاوری برای کوردستان بود.
ناصر؛ نام و معنا
«ناصر» نامی است به معنی یاریکننده، مددکار، یاور. و چه سخت است از دست دادن ناصری که ناصر وطنش بود. این نام، سمبل روح بزرگ و خدمتگزار ناصرخان است؛ مردی که همواره در کنار مردم بود و قلمش صدای عدالت و حقیقت شد.
ریشهها و خاستگاه
ناصرخان، فرزند ارشد حمدخان کانیسنان و طاووسخانم سلیمانخان رخزادی بود؛ از خاندانی که در تاریخ سیاسی و اجتماعی کوردستان نقشی ماندگار داشتند. محمدخان، از بستگان این خانواده، در جمهوری کوردستان مشاور عالی قاضی محمد بود و در کنار او به ملت خدمت کرد.
ناصر در روستای شایانی شلیر چشم به جهان گشود. پس از عفو پدرش در سال ۱۹۵۰، خانواده به کانیسنان بازگشت. دوران ابتدایی را در مریوان و متوسطه را در سنندج گذراند و در سال ۱۹۷۰ وارد دانشگاه تهران شد. چهار سال بعد، با مدرک علوم اجتماعی فارغالتحصیل شد و خدمت سربازی را با درجهی ستوان یکم در تهران، سنندج و مریوان پشت سر گذاشت.
رسانه و صدا
زندگیاش با صدا پیوندی ناگسستنی داشت. نخستین گزارشگر رادیو مریوان بود، سپس دبیری رادیو کرمانشاه را بر عهده گرفت و در آستانهی انقلاب، ریاست رادیو مریوان را پذیرفت. در روزگاری که کوردستان تشنهی شنیدن صدای خویش بود، او دریچهای تازه گشود. هرچند در سالهای پرآشوب ۱۳۵۹ و ۱۳۶۲ از رادیو اخراج شد، اما همچنان در کرمانشاه و سنندج در عرصه رسانه ماند تا سرانجام بازنشسته شد.
قلمی که بیم نداشت
بیش از هرچیز، ناصر با قلمش شناخته شد؛ قلمی بیپروا، روشن و نقاد. تحلیلهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی او در نشریاتی چون روژان، ئاوات، سیروان، ئاسو و کرفتو جایگاه ویژهای یافت. تنها در هفتهنامهی روژان طی یک دهه، بیش از ۲۲۰ مقاله منتشر کرد. او به دو زبان فارسی و کردی مینوشت و نگاهی منطقهای داشت؛ بهویژه نسبت به سرنوشت کوردهای ترکیه.
مردمی بودن
با همهی اصالت خانوادگی، مردی مردمی باقی ماند. از کودکی سفرهاش با کارگران یکی بود و هیچگاه برتریجویی نکرد. خانهاش همیشه باز بود و مردم او را مشاور و معتمد خود میدانستند. کاریزمای شخصیاش او را به پلی میان روشنفکران و مردم بدل کرد.
پژوهش و اندیشه
در پژوهشهایش به آیندهی کوردها در خاورمیانه پرداخت و دربارهی محیط زیست، بهویژه دریاچهی زریوار، مقالاتی برجای گذاشت. با دانشگاههای تهران و کردستان پیوندهای علمی داشت و در میان استادان علوم سیاسی چهرهای شناختهشده بود.
استقلال و اعتدال
ناصرخان هیچگاه قلمش را به جریان خاصی نفروخت. همواره منتقدی مستقل بود و اگر لازم میدید، حتی مردم خود را نقد میکرد. با افراط و تندروی مخالف بود و به راهحلهای عقلانی و دموکراتیک باور داشت. همین نگاه او را به واسطهای میان جریانهای فکری و مذهبی تبدیل کرده بود.
مذهب و هنر
به ماموستایان و طریقت نقشبندی ارادتی خاص داشت و مسجد را مدرسهای بزرگ میدانست. در کنار باورهای دینی، دل در گروی فرهنگ و هنر نیز داشت. در نخستین سالهای انقلاب، از مدافعان جدی پخش آوازهای کردی در رادیو بود و در حمایت از هنرمندان، حتی با مدیران وقت درگیر میشد. دعوت استاد عثمان هورامی و دیگر هنرمندان به رادیو مریوان، یادگار همین تلاشهاست.
سیمای انسانی
ناصرخان پدری مهربان برای دو دختر و یک پسر بود. در سالهای پایانی عمر، از بیماری رنج برد و در تهران، همدان، سنندج و مریوان تحت درمان قرار گرفت، اما سرانجام چشم از جهان فروبست و ملتش را در اندوهی عمیق فرو برد.
یاد و جاودانگی
او علوم سیاسی را در دانشگاه آموخت و عمل به آن را در مکتب پدر تجربه کرد. میتوانست در پایتخت بماند یا به فراسوی مرزها مهاجرت کند، اما آگاهانه بازگشت تا صدای کوردستان باشد. خانهاش مأمن کتاب بود و قلمش چراغی برای حقیقت. در برابر تحریف و انحراف، شمشیر نقد را بیپروا از نیام میکشید.
از دست دادن او برای کوردستان، از دست دادن گنجینهای بود که شاید هنوز به تمامی شناخته نشده بود. او سیاست را نردبان قدرت نمیخواست، بلکه دانشی برای فهم و اصلاح جامعه میدانست.
روحش شاد و یادش جاودان باد؛ چراکه ناصرخان نه تنها فرزند یک خانواده، که فرزند ملتی بود.
در پایان، از تلاشهای آقای ناجی کانیسانانی و آقای سلیماناللهمرادی در گردآوری این روایت صمیمانه سپاسگزاری میکنم.